سفارش تبلیغ
صبا ویژن
رهروان - سفیران عشق

سفر های نوروزی

پنج شنبه 87 فروردین 1 ساعت 12:35 صبح

معمولا آدم عید می رود گشت وگذار ، کوه و کمر ، دشت ودمن ،نه اینکه برود توی خاک و خرابه ، توی بیابان و برهوت و... حرف حق است. اما بعضی خاک ها دوست داشتنی است.
نه!!؟؟
مثل تربت کربلا ، همیشه توی سجاده همه هست.آدم دوست دارد ببوسد و ببویدش.
بعضی وقت ها بچه ها دوست دارند بخورند حتی همان تربت را.خوب طبیعی است دیگر .خاک هایی هم که مثل همان
خاک باشند بوسیدنی و بوییدنی است.
اصلا بحث عشق و احساس هم نیست .حساب دو ، دو تا چهار تاست.
بعضی ها تعریف می کنند .آنجا یک جوری است که نمی شود گفت.باید رفت و دید.
برای هر فرد یک لطفی دارد .
بعضی ها به نیت "فسیروا فی الارض "می روند ، بعضی ها گمشده دارند ، بعضی ها خاطراتشان مرور می شود ،
بعضی ها زمین گیر می شوند ، بعضی ها شفا پیدا می کنند ، بعضی ها آدم می شوند و بعضی ها هم نه. می روند ،بر
می گردند و فقط خستگی راه برایشان می مان....چند سال پیش یکی از آدم ها که گفتم گمشده دارند و یا خاطراتشان
را مرور می کنند ، رفته بود شلمچه .کفش هایش را درآورد .
مثل همان "فاخلع نعیلک  إنک بالواد المقدس طوی "بر  که می گشت با خودش اینچنین می خواند:

ز آه سینه ی سوزان ترانه می سازم
چوئی ز مایه جان این افسانه می سازم
به غمگساری یاران چون شمع
برای اشک ،دمادم بهانه می سازم
پر نسیم به خوناب اشک می شویم
پیامی از دل خونین روانه می سازم
نمی کنم دل از این عرصه  شقایق فام
کنار لاله رخان آشیانه می سازم
چو شمع بر سر هر کشته می گذارم جان
ز یک شراره هزاران زبانه می سازم
سر وتن و دل و جان را به خاک می فکنم
برای تیر تو چندین نشانه می سازم
کشم به لجه شوریدگی بساط "امین"
کنون که رخت سفر چون کرانه می سازم*

 
*سروده آیت الله خامنه ای پس از زیارت کربلای شلمچه
 


نوشته شده توسط : رهروان

نظرات دیگران [ نظر]


فکه ، تفحص شهدا

شنبه 86 اسفند 18 ساعت 5:6 عصر

عید سال 74 بود و بچه ها همه گرفته و پکر.چند روز ی بود که هیچ شهیدی خودش را نشان نداده بود .هر روز صبح « بسم الله الرحمن الرحیم » گویان می رفتیم کار را شروع می کردیم وتا غروب زمین را می کندیم ، ولی دریغ از یک بند استخوان . آن روز مهمانی از تهران برایمان آمد .کاروانی که در آن چند جانباز بزرگوار نیز حضور داشتند .از میان آنان حاج محمود ژولیده مداح اهل بیت برجسته تر از بقیه بود . اولین صبحی که در فکه بودند ، زیارت عاشورای با صفایی خواند . خیلی با سوز و اتشین . آه از نهاد همه برخاست .اشک ها جاری و دل ها خون شد به یاد کربلای حسینی  . به یاد ابا عبدالله در صحرای برهوت و پر از موانع و سیم خاردار فکه . فکه والفجر یک .
به یاد چند شب و روز عملیات . به یاد شهدایی که اکنون زیر خاک پنهان بودند .زیارت عاشورا که به پایان رسید ، علی محمودوند دو رکعت نماز زیارت خواند و قبراق و شاد وسایل را گذاشت عقب وانت تویوتا .تعجب کردم .گفتم : با این عجله کجا ؟ شادمان گفت :استارت کار خورد ، دیگه تمام شد .رفتم که شهید پیدا کنم و رفت .
دم ظهر بود که با صدای بوقی وانتی که از دور می آمد ، متعجب از سوله بیرون آمدیم .علی محمودوند بود که شهیدی یافته بود . آورد تا به ما نشان دهد که زیارت عاشورا چه کارها می کند .

 


نوشته شده توسط : رهروان

نظرات دیگران [ نظر]


عهد آدم

شنبه 86 اسفند 18 ساعت 4:46 عصر

زندگی زیباست ، اما شهادت از آن زیبا تر است .سلامت تن زیباست ، اما پرنده ی عشق تن را قفسی می بیند که در باغ نهاده باشند و مگر نه آنکه گردن ها را باریک آفریده اند تا در مقتل کربلای عشق آسان تر بریده شود ؟و مگر نه آنکه از پسر آدم ،عهدی ازلی ستانده اند که حسین را از سر خویش بیشتر دوست داشته باشند و مگر نه آنکه خانه ی تن را ه فرسودگی می پیماید تا خانه ی روح آباد شود ؟و مگر این عاشق بی قرار را بر این سفینه ی سرگردان آسمانی که کره ی زمین باشد ، برای ماندن در اصطبل خواب وخور آفریده اند ؟و مگر از درون این خاک اگر نردبانی به آسمان نباشد ،جز کرم های فربه و تن پرور بر می آید ؟

پس اگر مقصد را نه این جا در زیر این سقف های دل تنگ و در پس این پنجره های کوچک به کوچه هایی بن بست باز می شود نمی توان جست ،بهتر آنکه پرنده روح  دل  را قفس نبندد.

پس اگر مقصود پرواز است ، قفس ویران بهتر .پرستویی که مقصد را در کوچ می بیند ، از ویرانی لانه اش نمی هراسد .

«گنجینه ی آسمانی »
« شهید سید مرتضی آوینی »

 


نوشته شده توسط : رهروان

نظرات دیگران [ نظر]


شهید محمود کاوه

پنج شنبه 86 اسفند 9 ساعت 4:26 صبح

 

سر صف غذا ، جلویی ها جا خالی می کردند که او برود غذا بگیرد .عصبانی می شد . ول می کرد می رفت . نوبتش هم که می رسید آشپزها برایش غذای بهتری می ریختند . می فهمید می داد به پشت سریش.

 

 


نوشته شده توسط : رهروان

نظرات دیگران [ نظر]


شهید عباس بابایی

پنج شنبه 86 اسفند 9 ساعت 1:51 صبح

دوباره نگاهی به حیاط کردیم .سایه از دیوار بالا می آمد.گفتم : حتماً خودشه ! .چند روز بود که شوهرم نمی توانست مدرسه را نظافت کند .کمرش درد می کرد . مدیر چند بار جلوی دانش آموزان شوهرم را تحقیر کرده بود.تهدید کرده بود که اخراجمان می کند . اثاثیه مان را می ریزد بیرون .

فکر کردیم شب را بیدار بمانیم ببینیم کار کیست ؟ نزدیک صبح بود که سایه از دیوار بالا آمده بود و حیاط را جارو می زد .با شوهرم رفتیم توی حیاط .دانش آموز کوچک اندامی بود که چهره اش آشنا به نظر می رسید .وقتی ما را دید سرش را زیر انداخت و سلام کرد . گفتیم :اسمت چیه ؟! .جواب داد :عباس بابایی .گفتم پدر و مادرت ناراحت می شوند اگر بفهمند که به جای درس خواندن مدرسه را جارو می کنی .گفت : من که به شما کمک می کنم خدا هم در درس خواندن به من کمک خواهد کرد .


نوشته شده توسط : رهروان

نظرات دیگران [ نظر]


می گفت :

پنج شنبه 86 اسفند 9 ساعت 1:50 صبح

شهید چمران ماهی یک بار با بچه های مدرسه جبل عامل جمع می شدند و می رفتند زباله های شهر را جمع می کردند . می گفت : « هم شهر تمیز می شود ، هم غرور بچه ها می ریزد . »

 

 


نوشته شده توسط : رهروان

نظرات دیگران [ نظر]


معجزات قرآن

پنج شنبه 86 اسفند 9 ساعت 12:55 صبح

نوشته اند: زمانی، چند نفر از سادات نجف آباد اصفهان، به خدمت آیت الله بیدآبادی، رحمة الله علیه، آمدند و گفتند: چشمه آبی که از دامنه ی کوه جاری و مورد بهره برداری اهالی بود، چندی است خشکیده و ما در زحمت هستیم. دعایی کنید تا گشایشی حاصل شود. آن بزرگوار آیه شریفه:

لَو اَنْزَلْنا هذَا القُرآنَ عَلی جَبَلٍ لَرَأیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِن خَشیَةِ الله؛(1) اگر این قرآن را بر کوه نازل می کردیم، مسلّماً می دیدی که کوه از ترس خداوند فروتن و در هم شکسته می شد. را بر کاغذی نوشت و به آنها داد و فرمود: اول شب، آن را بر قلّه آن کوه بگذارید و برگردید. آنها چنین کردند و چون به خانه خود رسیدند، صدای مهیبی از کوه بلند شد که همه ی اهالی شنیدند. چون صبح بیرون آمدند، دیدند چشمه ی آب، جاری است و شکر خدای به جا آوردند.

1- حشر آیه ی 21           


نوشته شده توسط : رهروان

نظرات دیگران [ نظر]


نجواهای دکتر چمران با خدای بزرگ

پنج شنبه 86 اسفند 9 ساعت 12:38 صبح

خدایا
عذر میخواهم از این که بخود اجازه میدهم که با تو راز و نیاز کنم
عذر میخواهم که ادعا های زیاد دارم در مقابل تو اظهار وجود میکنم
در حالی که خوب میدانم وجود من ضائیده ی اراده من نیست و بدون خواسته ی تو هیچ و پوچم ,
عجیب آنکه
از خود میگویم
منم میزنم
خواهش دارم و آرزو میکنم

خدایا...
تو مرا عشق کردی که در قلب عشاق بسوزم
تو مرا اشک کردی که در چشم یتیمان بجوشم
تو مرا آه کردی که از سینه ی بیوه زنان و دردمندان به آسمان صعود کنم
تو مرا فریاد کردی که کلمه ی حق را هر چه رسا تر برابره جباران اعلام نمایم
تو تار و پود وجود مرا با غم و درد سرشتی 
تو مرا به آتش عشق سوختی
تو مرا در توفان حوادث پرداختی , در کوره ی غم و درد گداختی
تو مرا در دریای مصیبت و بلا غرق کردی
  
و در کویره فقر و هرمان و تنهائی سوزاندی.

خدایا ...
تو به من
پوچیه لذات زود گذر را نمودی
ناپایداری روزگار را نشان دادی
لذت مبارزه را چشاندی
ارزش شهادت را آموختی

خدایا 
تو را شکر میکنم
که از پوچی ها و ناپایداریها و خوشیها و قید و بندها آزادم نمودی
و مرا در توفانهای خطرناک حوادث رها کردی و در غوغای حیات در مبارزه ی با ظلم و کفر غرقم نمودی و مفهوم واقعی حیات را به من فهماندی.

فهمیدم : سعادت حیات در خوشی و آرامش و آسایش نیست
بلکه در درد و رنج و مصیبت و مبارزه با کفر و ظلم
و بلاخره شهادت است

 


نوشته شده توسط : رهروان

نظرات دیگران [ نظر]


شور شهادت

یکشنبه 86 اسفند 5 ساعت 1:27 صبح

 

چقدر این مزار ها گفتنی های فراوان دارند!

 کیستند صاحبان این تربت ها که از مزارشان عطر زندگی می دمد؟

 کیستند اینان که مزارشان آکنده از شمیم " لا خوف علیهم و لا هم یحزنون " است؟

 کیستند اینان که از مزارشان عطر " لبیک " می دمد؟

 کیستند اینان که "لاله" افکنده سر از شور عشقشان ، از خاک می دمد؟

 کیستند اینان که خورشید ، هر سحرگاه به پابوسشان می آید؟

 یاران پاکباز خدا را با چه عظمت باید شناخت که در حیات دنیوی و اخروی،بوی بهشت از قامتشان می تراود ؛ عطر سیب

 می دهند،کربلایی اند و خداوند، جاودانگی را به وجود جاریشان هدیه کرده است:"و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون".

 حاشا که نام و یاد شهید به منطقه ای ،محله ای و گلزاری محدود نمی شود!

 شهید جاری ترین زمزمه ی آسمان در دل هستی است.

 شهید آیینه ی تمام نمای ایمان در قاموس روزگاران است.

 ایمان شهید یعنی انعکاس"انی اعلم ما لا تعلمون"

 شهید یعنی نجابت انسان زمینی ،در آیینه ی آسمان.

 شهید یعنی صداقت در حفظ امانتی که انسان آن را به عهده گرفت.

 شهید یعنی برکت زمین؛زمینی که اگر وجود شهیدان نبود،شاید نعمت خویش را از ساکنانش دریغ می کرد!

 شهید یعنی افتخار اهالی خداوند،مقابل نااهلان!

 شهید یعنی تفسیر "ما رایت الا جمیلا"

 خوشا شهیدان و خوشا آنانکه با یاد شهیدان زنده اند!

 

 

« سید علی اصغر موسوی »

                                                        


نوشته شده توسط : رهروان

نظرات دیگران [ نظر]


<      1   2   3   4   5      

سفارش تبلیغ
صبا ویژن