: منوی اصلی :
: درباره خودم :
: لوگوی وبلاگ :
: لینک دوستان من :
: آرشیو یادداشت ها :
: موسیقی وبلاگ :
: جستجو در وبلاگ :
من هرگز اجازه نمی دهم که صدای حاج همت در درونم گم شود. این سردار خیبر، قلعه ی قلب مرا نیز فتح کرده است.
سید شهیدان اهل قلم «شهید سید مرتضی آوینی»
نوشته شده توسط : رهروان
یکی گفت : بچه ها ببینین !دیگ داره راه می ره !بریم کمک!.دیگ بزرگ بود .شهید شهاب سرش را برده بود داخل دیگ و با دو دست از داخل گرفته بودش .فقط پاهاش دیده می شد . وقتی رسیدیم بهش و دیگ را برداشتیم ،دیدیم سرش از وزن دیگ خم شده ولی می خندد. می برد دیگ را تمیز کند !
نوشته شده توسط : رهروان
به راستی در چفیه چه رازی نهفته است که با عطر واشک و خون آشناست و هنوز در کنار مرقد امام شهیدان ،
دستمال مردان بی ادعاست؟
در حسینیه ی امام ، سینه زده ای ؟ چفیه ای را که بر شانه ی قبله ی قلب هاست ، دیده ای ؟
در جمکران ،الغوث و الامان ، گفته ای؟چفیه ای را که راهنمای جست وجوگران مهدی زهرا است ،دیده ای؟
در دانشگاه ،نماز خوانده ای؟ چفیه ای را که سجاده ی اهل معناست ،دیده ای ؟
به بهشت زهرا رفته ای؟ چفیه ای را که در قاب عکسی با قرآن و اسلحه ای همراه است ،دیده ای؟
به راستی در چفیه چه رازی نهفته است که محرم رمز یا علی و یا رضا است و هنوز بر شانه ی قلب های شکسته پا برجاست؟
خاک شلمچه را بوییده ای؟شکفتن بی صدای بغضی در گلو مانده را دیده ای؟
از قطره قطره ی اشک فرو ریخته بر چفیه ای ، فشرده شده لای دندان ، حدیث درد خوانده ای؟
چه می خوانی ؟ تو هم بخوان !
آه از ترکش تهمت!
فریاد از فراموشی دیروز!
امان از خنجری که از پشت فرود می آید و صدا ندارد!
چفیه ...! چفیه! ای شال شب های سرد کردستانم !
چفیه ! ای چتر روزهای گرم مهربانم!
چفیه...!چفیه! ای یادگار یاران و همه ی آبرویم!
ای آبروی باران و ای ابر آرزویم!
با درد فشار دندان هایم بساز که از درد تو می سوزم.
فریادم را چاه باش
مگذار ساز های های من ، قهقه ساز صف دشمن باشد
نوشته شده توسط : رهروان
اما ای دل نیک بنگر که زبان رمز چه رازی را باتو باز می گوید :
کل ارض کربلا و کل یوم عاشورا ؛ یعنی اگرچه قبله در کعبه است ، اما ،فاینما تولو فثم وجه الله . پس به هر طرف روی کنید به سوی خدا روی آورده اید ، یعنی هر کجا که پیکر صد پاره ی تو بر زمین افتد آنجا کربلا است ، نه به اعتبار لفظ و استعاره که در حقیقت و هرگاه علم قیام تو بلند می شود ، عاشوراست ، باز هم نه به اعتبار لفظ و استعاره.
« شهید سید مرتضی آوینی »
نوشته شده توسط : رهروان
کاش از ما نپرسند بعد از شهدا چه کرده اید ؟آخر چه داریم بگوییم انبوهی از نقطه چین ها!!!
نوشته شده توسط : رهروان
چهار نفر بودیم .منتظر ماشین ایستاده بودیم کنار جاده . یک ماشین تویوتا آمد.مهندس بود و برادرش .آنها هم می رفتند سایت موشکی .دو نفر جلو سوار شدند و دو نفر هم رفتیم عقب!
ده پانزده کیلومتر بعد باران گرفت .خیس شده بودیم زیر باران .شانسمان را لعنت می کردیم.
گفتیم :آنها در جای گرم نشسته اند و از حال ما بی خبر . ماشین ایستاد. مهندس و یکی از بچه ها پیاده شدند .
مهندس گفت : شما بروید جلو و ما می آییم عقب. ما تعرف کردیم. مهندس گفت : من از روی ساعت زمان گرفتم ، الان دقیقاً مسیر نصفه شده است .حالا نوبت ما است .
نوشته شده توسط : رهروان
ای دوکوهه تو را با خدا چه عهدی بود که از این کرامت برخوردار شدی؟
و خاک تو سجده گاه یاران خمینی شد . و حال چه می کنی ؟؟؟ در فراق پیشانی هایشان که سبب متصل عرض و سماء بود و آن نجواهای عاشقانه .
دوکوهه می دانم که چقدر دلتنگی .میدانم که دلت می خواهد باز هم خود را به حبل دعای شهدا بیاویزی و با نمازهایشان تا عرش اعلی بالا روی .میدانم که چه می کشی دوکوهه .
عمر تو هزارها سال است و شاید هم میلیون ها سال .اما از آن روز که انسان بر این خاک زیسته است آیا جز اصحاب عاشورایی سیدالشهدا کسی را می شناسی که بهتر از شهدای ما خدا را عبادت کرده باشد ؟
تو چه کرده ای که سزاوار کرامت این همه گشته ای که سجده گاه یاران خمینی باشی؟
چه پیوندی بوده است میان تو و کربلا ؟؟؟کدام رسول بر خاک تو زیسته است ؟؟؟
تو کهف اعتکاف کدام عارف بوده ای؟ اشک کدامین عزادار حسین بر تو چکیده است ؟
چه کرده ای دو کوهه ؟ با من سخن بگو . . . حسینیه ات نیز سکوت کرده است و دم بر نمی آورد . ما چه می دانیم ؟ زمان بستر جاری عشق است تا انسان ها را در خود به خدا برساند و حقیقت تمامی آنچه در زمان حدوث می یابد باقیست .پس از حسینیه ی حاج همت بخواه که مهر سکوت از لب بر گیرد و با ما سخن بگوید .این جا حرم راز است و پاسداران حریم آن شهدایند .شهدایی که در آن نماز شب اقامه کرده اند و با خدا راز گفته اند .شهدایی که در حسینیه چشم مکاشفه بر جهان غیب گشوده اند .شهدایی که همسفران عرشی امام بوده اند و اکنون میزبان او هستند .
« شهید سید مرتضی آوینی »
نوشته شده توسط : رهروان
وابسته به دنیا نبود .
چهل هزار تومان پس انداز داشت اول ازدواجمان ؛ هر کسی بود روز اول زندگی می گفت : بریم یک ماشین بخریم ! قیمت پیکان آن زمان کمتر از سی هزار تومان بود ، به من گفت : می خواهی یک جیزیه برای یک بنده خدایی تهیه کنیم ؛ راضی شدم ؛ بعد بدون اینکه کسی بفهمد خیلی راحت این کار را کرد .حتی طوری خرید که که طرف فکر می کرد دارند بهش قرض می دهند ، خدا می دونه هیچ وابسته به دنیا نبود .*
*همسر شهید مهدی سالک
نوشته شده توسط : رهروان
دیروز الو!الو ! یا حسین . آنجا جبهه است ؟؟؟
نوشته شده توسط : رهروان
ای دل ، صحرای بلا به وسعت تاریخ است و تا مومنین را به بلایی کربلایی نیازمایند ، رها نمی کنند .
می انگاری که با یک زبان در دهان گرداندن که « یا لیتنا کنا معکم » تو را واگذارند که در صف اصحاب عاشورایی امام عشق محشور شوی ؟ زنهار که رسم دهر بر این نیست ، دهر بر محور حق و عدل می چرخد و تا تو کربلایی نشوی ، تا سلاح در کف نگیری و پای در میدان ننهی و بر غربت و مظلومیت و جراحت و درد و سختی و شدت و اسارت صبر پیشه نورزی ، تو را به خیل عاشوراییان نمی پذیرند.
« گنجینه ی آسمانی »
« شهید سید مرتضی آوینی »
نوشته شده توسط : رهروان
نظرات دیگران [ نظر]