: منوی اصلی :
: درباره خودم :
: لوگوی وبلاگ :
: لینک دوستان من :
: آرشیو یادداشت ها :
: موسیقی وبلاگ :
: جستجو در وبلاگ :
معمولا آدم عید می رود گشت وگذار ، کوه و کمر ، دشت ودمن ،نه اینکه برود توی خاک و خرابه ، توی بیابان و برهوت و... حرف حق است. اما بعضی خاک ها دوست داشتنی است.
نه!!؟؟
مثل تربت کربلا ، همیشه توی سجاده همه هست.آدم دوست دارد ببوسد و ببویدش.
بعضی وقت ها بچه ها دوست دارند بخورند حتی همان تربت را.خوب طبیعی است دیگر .خاک هایی هم که مثل همان
خاک باشند بوسیدنی و بوییدنی است.
اصلا بحث عشق و احساس هم نیست .حساب دو ، دو تا چهار تاست.
بعضی ها تعریف می کنند .آنجا یک جوری است که نمی شود گفت.باید رفت و دید.
برای هر فرد یک لطفی دارد .
بعضی ها به نیت "فسیروا فی الارض "می روند ، بعضی ها گمشده دارند ، بعضی ها خاطراتشان مرور می شود ،
بعضی ها زمین گیر می شوند ، بعضی ها شفا پیدا می کنند ، بعضی ها آدم می شوند و بعضی ها هم نه. می روند ،بر
می گردند و فقط خستگی راه برایشان می مان....چند سال پیش یکی از آدم ها که گفتم گمشده دارند و یا خاطراتشان
را مرور می کنند ، رفته بود شلمچه .کفش هایش را درآورد .
مثل همان "فاخلع نعیلک إنک بالواد المقدس طوی "بر که می گشت با خودش اینچنین می خواند:
ز آه سینه ی سوزان ترانه می سازم
چوئی ز مایه جان این افسانه می سازم
به غمگساری یاران چون شمع
برای اشک ،دمادم بهانه می سازم
پر نسیم به خوناب اشک می شویم
پیامی از دل خونین روانه می سازم
نمی کنم دل از این عرصه شقایق فام
کنار لاله رخان آشیانه می سازم
چو شمع بر سر هر کشته می گذارم جان
ز یک شراره هزاران زبانه می سازم
سر وتن و دل و جان را به خاک می فکنم
برای تیر تو چندین نشانه می سازم
کشم به لجه شوریدگی بساط "امین"
کنون که رخت سفر چون کرانه می سازم*
نوشته شده توسط : رهروان